شهدا شرمنده ایم
خاطرات مردان بی ادعا 
قالب وبلاگ
نويسندگان
طراح قالب

 

خاطراتی از شهید رجائی

 

«یک بار با آقای رجایی به کرمانشاه رفته بودیم و از آنجا می خواستیم به سنندج برویم وقتی آماده حرکت شدیم چون می خواستند همه ما را مسلّح کنند از جمله به من هم یک کلت داده بودند. آقای رجایی به شوخی به آنها گفت: "آقا این کلت را از صابری بگیرید. او یک مرغ را هم نمی تواند بکشد. ضد انقلاب بدون اسلحه می آید و اسلحه اش را از دستش می گیرد و با آن ما را می کشد." آنها هم باور کردند و اسلحه را از من گرفتند!» (خاطرات گل آقا، صفحه 116)

 

 


موضوعات مرتبط: <-CategoryName->
برچسب‌ها: <-TagName->
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 30 شهريور 1391برچسب:, ] [ 10:12 ] [ محمد جواد ]
صفحه قبل 1 صفحه بعد
.: Weblog Themes By Salehon.ir :.
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
حمایت میکنیم
امکانات وب
ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 153
بازدید دیروز : 20
بازدید هفته : 200
بازدید ماه : 198
بازدید کل : 18927
تعداد مطالب : 330
تعداد نظرات : 9
تعداد آنلاین : 1